نامه به يك پرايد
بچه ها متشكريم از بيخ
سلام پرايد!
روزگار، ما را به جايي رسانده كه به پرايد نامه بنويسيم. (فكر كن!)
پرايد
عزيزم، شنيده ام مرز هجده ميليون تومان را رد كرده اي. اي قشنگ تر از پريا
از اين به بعد، انصافا، تنها تو كوچه نريا. چون با اين وضعيت زورگيري،
اختلاس و... كلابچه هاي محل دزدن و خداي نكرده زبانم لال يكجا تو رو مي
دزدند.
پرايد
خوبم، انژكتورت را قربان، اي لاستيكت تو حلقم، اي فداي برجستگي صندوق عقب
تو، اي دور رينگت بگردم، فكر مي كردي يك زمان به مدد تلاش شبانه روزي
مسوولان هجده ميليون تومان بشوي؟!
اي
پرايد، اي نازنين، اي ماكسيما مخفي، اي طرح ژنريك بنز، اي پرادو مينيمال
تو الان در شرايطي هستي كه مي توان لنت هايت را طوطياي چشم كرد. تو الان در
موقعيتي هستي كه دود اگزوزت صد مرتبه از هواي فرحزاد مصفي تر است! تو چنان
مقام و منزلتي داري كه مردم عاشق جيب چاك تو هستند. يعني قيمتت جيب جر مي
دهد، باقلوا! من در حسرت آن لحظه خواهم سوخت كه سايپا سر در كارخانه اش
بيلبورد بزند «اين ور پرايد اوفينا/ اون ور پرايد اوفينا».
اي
تراول چك متحرك، اي هر دور لاستيك تو شيش ماه كار كردن من، اي كه ديروز در
حد غضنفر بودي و امروز اما يك پا «ارزو» شدي. همينطور كه در خيابان ها
حركت مي كني و از مردم دل مي بري به جان مسوولان با بالاگرفتن برف پاك كن
هايت دعا كن. آنها و فقط آنها چنان در حوزه اقتصاد كيمياگري بلد بودند، كه
توانستند نه مس، كه لگني مانند تو را طلاكنند: طلاي هجده عيار! باز من نمي
دانم چرا اين مردم ناسپاس از مسوولان انتقاد مي كنند. قيمت پرايد امروز،
قيمت زانتياي يك سال پيش است. آيا اين امر به راحتي به دست مي آيد؟ اين
دوستان ناممكن ها را براي ما ممكن كرده اند. اي الهي آخ و همينطور بچه ها
متشكريم از بيخ.